رمان
وقتی رئیست بود......... 🤍✨
p12
و بعد به سمت اسانسور رفتی و و طبقه ی اخرو زدی و منتظر بودی در باز شد و به سمت اتاقی که اسم اقای کیم اونحا بود رفتی
در زدی
تق.... تق.... تق
تهیونگ: بفرمایید
رفتی و نشستی روی صندلی
تهیونگ: خوبه به موقع اومدی خانم کانگ
لبخندی از روی رضایت زدی و گفتی
ات: اقای کیم من الان دقیقا باید چیکار کنم؟
تهیونگ: الان خانم نا برات یه برنامه میفرسته برنامه ی روزانه ی منه توی شرمت و کارهایی که باید انجام بدی. اتاقت هم امادست کنار اتاق منه . یه سری توافق نامه هم هست برو بخون و امضاکن اگر چیزی خواستی بنویسی توش بهم بگو و بعد برام بیار.
ات: چشم. من دیگه میرم
سری تکون داد و از اتاق رفتی بیرون نگاهتو به اتاق کناری دادی روش نوشته بود کانگ ات
منشی اقای کیم
خیلی ذوق کردی و رفتی داخل روی میز دوباره اسمتو روی میز دیدی کلی پرونده روی میز بود به همراه تبلت روی صندلی نشستی
توافق نامه رو رو خوندی و امضا کردی و پرونده هارو خوندی کلی درباره ی کسایی بود که برای مدلینگ درخواست داده بودن خیلی خوشگل بودن پوفی از سر ناامیدی کشیدی پرونده هارو کنار گذاشتی کنجکاو شدی که مدیر شرکت کیم چه کار هایی انحام میده در روز پس تبلت رو برداشتی و خواستی باز کنی که دیدی رمز داره گفتی حتما یادش رفته بهت رمزشو بگه پس به سما اتاقش رفتی و در زدی و درو باز کردی که دیدی.....
ــــــــــــــــــــــــــــ
چون حوصلم سر رفته بود گذاشتم😂
p12
و بعد به سمت اسانسور رفتی و و طبقه ی اخرو زدی و منتظر بودی در باز شد و به سمت اتاقی که اسم اقای کیم اونحا بود رفتی
در زدی
تق.... تق.... تق
تهیونگ: بفرمایید
رفتی و نشستی روی صندلی
تهیونگ: خوبه به موقع اومدی خانم کانگ
لبخندی از روی رضایت زدی و گفتی
ات: اقای کیم من الان دقیقا باید چیکار کنم؟
تهیونگ: الان خانم نا برات یه برنامه میفرسته برنامه ی روزانه ی منه توی شرمت و کارهایی که باید انجام بدی. اتاقت هم امادست کنار اتاق منه . یه سری توافق نامه هم هست برو بخون و امضاکن اگر چیزی خواستی بنویسی توش بهم بگو و بعد برام بیار.
ات: چشم. من دیگه میرم
سری تکون داد و از اتاق رفتی بیرون نگاهتو به اتاق کناری دادی روش نوشته بود کانگ ات
منشی اقای کیم
خیلی ذوق کردی و رفتی داخل روی میز دوباره اسمتو روی میز دیدی کلی پرونده روی میز بود به همراه تبلت روی صندلی نشستی
توافق نامه رو رو خوندی و امضا کردی و پرونده هارو خوندی کلی درباره ی کسایی بود که برای مدلینگ درخواست داده بودن خیلی خوشگل بودن پوفی از سر ناامیدی کشیدی پرونده هارو کنار گذاشتی کنجکاو شدی که مدیر شرکت کیم چه کار هایی انحام میده در روز پس تبلت رو برداشتی و خواستی باز کنی که دیدی رمز داره گفتی حتما یادش رفته بهت رمزشو بگه پس به سما اتاقش رفتی و در زدی و درو باز کردی که دیدی.....
ــــــــــــــــــــــــــــ
چون حوصلم سر رفته بود گذاشتم😂
- ۸.۹k
- ۰۹ فروردین ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۷)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط